ادبیات نظری تحقیق شناسایی حق فرد به شخصیت حقوقی در حقوق بین الملل
فصل اول - سیر شناسایی حق فرد به شخصیت حقوقی در حقوق بینالملل
طی سالیان دراز و فراز و نشیب های بسیار ، همراهِ تحولات گسترده حقوق بینالملل و خصوصاً ظهور و بروز حقوق بشر و گسترش قابل ملاحظه آن ، حق بر شخصیت حقوقی افراد انسانی نضج یافته و به تدریج پیشرفت نمود تا به موقعیت کنونی خود نایل گشت . به این ترتیب ، افراد که در عرصه بینالمللی وضعیتی شیء گونه داشتند ابتدائاً در آثار و باورهای علمای علم حقوق بین الملل و متعاقباً در رویه و عملکرد موضوعات و مراجع بین المللی به عنوانِ موضوعات بین المللی پذیرفته شدند و از این رو مفهوم شخصیت بین المللی در خصوص افراد شکل گرفت و در پس آن با ظهور حقوق بشر و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر ، حق تمامی افراد بشری به شناسایی در مقابل قانون یا به عبارت دیگر حق افراد به شناسایی شخصیت حقوقی مورد پذیرش جامعه جهانی واقع شد ؛ حق مزبور برای رسیدن به موقعیت فعلی و شناسایی جهانی در خصوص تمامی اعضای خانواده بشری ، مسیر طولانی پیموده است ، که بیان این فرآیند ، ارزش و اعتبار این حق را بیشتر آشکار می نماید
مبحث اول - دوره انحصار شخصیت حقوقی به دولت ها
با پیدایش عصر رنسانس ، فعالیت بشری با قدرت و وسعت بسیار در طریقی نو گام نهاد . قدرت معنوی پاپ و امپراطور ساقط گردید و کشورهایی با حاکمیت مستقل و مطلق در صحنه جهانی به وجود آمدند . ژان بدن فرانسوی که قابل توجه ترین فیلسوف قرن شانزدهم بود ، در این زمان واژة حاکمیت را وارد علوم سیاسی کرد ؛ از منظر وی حاکمیت دولت مطلق است ، او نظم سیاسی را مبتنی بر حاکمیت مقتدر و مطلق می دانست . در واقع وی در اندیشه آن بود که مثلث دولت ، حاکمیتِ مسلط و شاه را به صورت یک قاعده حقوقی - سیاسی درآورده و به کرسی بنشاند ؛ براین اساس با تأثیر از نظریات فلاسفه ، در قرن شانزدهم حاکمیت مفهوم جدید و خطرناک « قدرت نامحدود » را پیدا نمود .
در قرن هفدهم حقوق بین الملل از منظر هوگو گروسیوس متشکل از قواعد و اشکال رفتاری قابل اِعمال ما بین دولت ها در روابط ما بین خودشان بود . در این راستا توماس هابز از طرفداران افراطی نظریه حاکمیت ، معتقد بود که حاکمیت نباید محدود باشد . او بر این باور بود که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند زمامدار را محدود سازد ؛ زیرا زمامدار قدرت کامل و مطلق دارد ، همه اقدامات حکومت در دست او است و هیچ کس را بر او حق اعتراض نیست . از این رو ، مفهوم شخصیت حقوقی دولت در قرن هفدهم توسط گروسیوس و هابز شکل گرفت و توسعه داده شد .
در این دوران با انعقاد معاهدات وستفالیا که در پایان جنگ های سی ساله مذهبی ( 1618 - 1648 ) میان قدرت های اروپایی به امضاء رسید ، دولت های امروزی که اولین عناصر تشکیل دهنده و